انسان هوشمند
یادداشت نخست : نوجوانی
نوجوانی دوره ای از زندگی حدفاصل میان کودکی و بزرگسالی است. حدود و طول مدت نوجوانی مشخص نیست و در افراد و جوامع گوناگون با هم متفاوت است. شروع دوره نوجوانی را چون با بلوغ جنسی همراه است با قاطعیت بیشتری می توان تعیین کرد. چون سن پیدایش بلوغ جنسی در افراد مختلف با هم فرق دارد. به علاوه حد متوسط به طول انجامیدن نوجوانی نیز به عوامل فرهنگی و محیط بستگی دارد. دوره نوجوانی با توجه به تفاوت های فردی و تأثیر عوامل محیطی و فرهنگی از حدود 11 تا 20 سالگی طول می کشد .
نوجوانی دوره انتقال از وابستگی کودکی به استقلال و مسئولیت پذیری جوانی و بزرگسالی است. در این دوره نوجوان با دو مسئله اساسی روبروست:
1- بازنگری و بازسازی ارتباط با والدین و بزرگسالان و جامعه.
2- بازشناسی و بازسازی خود به عنوان یک فرد مستقل.
رفتار نوجوانان گاهی کودکانه و گاهی همانند بزرگسالان است و در طول این دوره معمولاً تعارض بین این دو نقش در نوجوان مشاهده می شود. "استانلی هال" پدر روانشناسی نوجوانی این دوره را دوره توفان و تنش می نامد و نوجوانی را تولدی تازه می نامد. او می گوید که نوجوانی دوره انتقالی مهمی است و نوجوان شور و هیجان فراوانی احساس می کند.
والدین باید این شور و هیجان را تقویت کنند تا نوجوان با اراده و پشتکار به رشد و پیشرفتش اادامه دهد. آنها لازم است از نوجوان حمایت کنند و او را راهنمایی و کمک کنند. نیازهای او را برآورده کنند و با او به صحبت بنشینند و در زمینه اضطراب و تنش ناشی از بلوغ و انتقال به او آرامش و امنیت بدهند تا بتواند به شکل موفقی این دوره را پشت سر بگذارد و به عنوان یک جوان با هدف و برنامه و انگیزه و رغبت و پشتکار به یک عضو اجتماع تبدیل شود و وارد دنیای بزرگسالی شود.
در این دوره نوجوان بین خواسته های متضاد قرار دارد. حالات شادمانی و خنده رویی ناگهان به افسردگی و پریشانی تبدیل می شود. نوجوان احساس غرور می کند. به همان اندازه نیز احساس شرمندگی در او ظاهر می شود. با وجود داشتن دوستان متعدد ممکن است گاهی اوقات خودش را در تنهایی بگذراند. کنجکاوی نوجوان به شدت تحریک می شود و به حل مسائل با آگاهی و علاقه نگاه می کند و تلاش فراوان به خرج می دهد و گاهی مواقع هم نسبت به حل مسائل بی اعتنا می شود. رفت و برگشت در حالات و رفتار نوجوان به روشنی مشاهده می شود. خلاصه این که نوجوانی یک دوره مهم از زندگی، بعد از کودکی و قبل از بزرگسالی است. فرایند انتقال از کودکی به بزرگسالی دشوار و پرکشمکش است. نوجوان از یک سو با سرعت بی سابقه ای بلوغ جسمی و جنسی را طی می کند و از سوی دیگر خانواده و فرهنگ و جامعه از او می خواهند که مستقل باشد.
رشد اجتماعی و اجتماعی شدن یکی از تغییرات برجسته در دوران نوجوانی است که سبب ایجاد تمایز بین یک کودک با یک نوجوان می شود و هویت اجتماعی نوجوان را تشکیل می دهد. اجتماعی شدن با ایجاد تغییرات آشکار در شیوه های ارتباطی با والدین و همسالان شروع می شود. تغییرات آشکار زیستی و بلوغ در دوره نوجوانی سبب افزایش فاصله عاطفی بین نوجوان و والدینش می شود و به تدریج استقلال بیشتری برای نوجوان به همراه می آورد. فرایند تحول در نوجوانان و در بین پسران و دختران نیز متفاوت است. فاصله گرفتن با والدین معمولاً با فاصله گرفتن از مادر شروع می شود و با صمیمیت و نزدیک شدن به دیگران گسترش می یابد.
برای یک نوجوان ارتباط با دیگران در آغاز نوجوانی به طور عمده بر گروه همسالان و دوستان متمرکز است. اولین قدم در جهت شکل گیری مناسبات اجتماعی، وابستگی به یک گروه از دوستان همجنس در آغاز بلوغ است. در بین این گروه است که نوجوان از جهات مختلفی مثل طرز صحبت کردن، شیوه لباس پوشیدن، اصلاح موی سر، علایق هنری و فعالیت های فوق برنامه و دیگر کارها با نوجوانان همسن و سالش دنبال همانندی می گردد.
نوجوان دوستانی را انتخاب می کند که از نظر علایق، ارزش ها، باورها و نگرش ها همانند او باشند و از نظر رفتار و سرگرمی های اوقات فراغت و نگرش نسبت به مدرسه و پیشرفت تحصیلی با وی همانند باشند. معیار اصلی انتخاب دوست در دوره نوجوانی صمیمیت و وفاداری او است. بر پایه همین معیارهای صمیمیت و گفت و گوهای خصوصی با دوستان، نوجوان می تواند خود را بشناسد و هویت خود را کشف کند.
یادگیری مفاهیم مربوط به عضویت و ایفای نقش در فعالیت های گروهی (عضویت در تیم ورزشی و انجمن های مذهبی، فرهنگی، هنری و اجتماعی) از طریق برنامه های اوقات فراغت مستحکم می شود. رشد شخصیت و خلق و خوی نوجوانان عامل مهمی در چگونگی یادگیری اجتماعی و شرکت او در فعالیت های مختلف اجتماعی است. بعضی از نوجوانان به قدری جذب گروه دوستان خود می شوند که قادر نیستند به یک فردیت رشدیافته و مستقل دست یابند و نمی توانند مسایل خود را به تنهایی حل کنند و در همه مسایل ارزشی تنها به همان گروه دوستان خود تکیه می کنند.
مقدمات عضویت در دار و دسته های ضداخلاقی، باندهای دزدی، خرابکاری و منحرفان در اوایل نوجوانی و در دوره فاصله گرفتن از خانواده فراهم می شود. این باندها به خصوص در شهرهای بزرگ و در میان گروه های اجتماعی-فرهنگی محروم تر جامعه بیشتر دیده می شوند. ویژگی های اصلی این دارو دسته ها، همانندسازی بی قید و شرط آنان با گروه خود و به فراموشی سپردن الگوهای مناسبات خانوادگی است. برای بعضی از نوجوانان باندها حکم خانواده نوجوان را پیدا می کنند. در نتیجه نوجوانان با کمک گرفتن از خانواده باید سبک زندگیشان را تغییر دهند و جایگاهی در یک گروه سالم از همسالان مدرسه یا ... به دست آورند.
کشمکش بین استقلال و وابستگی : با توجه به اینکه این دوره، حد فاصل دوران کودکی و بزرگسالی است، از دست دادن حمایتهای بیقید و شرط والدین برای کسب احساس استقلال از یک طرف و لذت مورد حمایت و پشتیبانی آنها بودن و همانطور کودک ماندن و بدون زحمت و دردسر، همیشه مورد محبت قرار گرفتن از طرف دیگر، در نوجوان کشمکش درونی ایجاد میکند و جنگ روانی عمیقی در ذهن او به وجود میآورد. بعضاً خانواده و مدرسه و جامعه نیز از او توقعات متناقض دارند، گاهی او را به چشم یک کودک نگاه کرده و برخوردی تحقیرآمیز دارند و گاهی هم توقعات از او بیش از حد توان اوست و به چشم بزرگسالان به او مینگرند که این خود به کشمکشهای درونی نوجوان دامن زده و او را با مشکل روبرو میسازد .
طغیان علیه مراجع قدرت: نوجوان برای کسب استقلال علیه همه ی مراجع قدرت من جمله والدین و کادر مدرسه طغیان میکند.
گاهی اوقات رفتارهایی علیه آنها از خود نشان میدهد، درگیریهایی ایجاد مینماید و به اعمالی دست میزند که روابط او را با آنها و سایر مراجع قدرت به شدت تیره میکند، مثلاً بگومگو میکند، بحث و مجادله ی طولانی انجام میدهد، بر خلاف خواسته ی والدین دیر به خانه میآید، از انجام تکالیف درسی خودداری میکند، سیگار میکشد و حتی ممکن است دست به اعمال بزهکارانه هم بزند. این مورد در خانوادههای با محدودیت زیاد و یا مدارسی که مقررات سخت و خشک را بدون نظرخواهی و مشورت با نوجوان اجرا میکنند از شدت بالاتری برخوردار است.
هویّت فردی :یکی دیگر از مشکلات مهمی که نوجوان با آن روبرو میشود مساله ی تشکیل «هویت فردی» اوست. بدان معنی که سوالهای متعددی درباره ی مفهوم زندگی، نقش او در این زندگی، مفهوم مرگ و زندگی پس از مرگ و بطور کلی سوالهایی نظیر، من کیستم؟ و به کجا میروم؟ ذهن او را به خود مشغول مینماید که باید به آنها پاسخ دهد. احساس هویت شخصی در نوجوانان کمکم براساس همانند سازیهای مختلف گذشته ی آنها تکوین مییابد. با ورود به دوره ی نوجوانی ارزشهای گروه همسالان و همچنین ارزیابیهای معلمان و سایر بزرگسالان نیز مطرح است و هر اندازه ارزشهایی که از طرف دوستان و همسالان ابراز میشود با ارزشهای والدین و معلمان همخوانی بیشتری داشته باشد به همان نسبت کار هویتیابی نوجوان آسانتر پیش میرود.
عدم کنترل بر رفتار و هیجانات ناشی از تغییرات جسمی و روانی دوران بلوغ: به دلیل رشد سریع جسمی و تغییرات مشهود در اندامهای بدن نوجوان در دوران بلوغ بعضی از رفتارهای هیجانی و عدم کنترل او طبیعی است. مثلاً جلو آمدن سرنوجوان به دلیل احساس بلندتر شدن گردنش، بزرگ شدن بینی و یا عدم کنترل در دستهایش برای جابجایی خصوصاً اشیاء ظریف از طرفی و عدم آگاهی و آموزش صحیح او در مقابله با این مسایل از طرف دیگر او را از نظر روحی تحت تاثیر قرار داده بهطوری که در خود احساس بیکفایتی و حقارت مینماید که همین امر موجبات اضطراب را در وی فراهم میآورد.
مهارت های زندگی عبارتند از مهارت هایی که افراد باید آنها را فرا بگیرند و در گرو یادگیری آنها خود را برای حضور موفق در بین اقشار مختلف جامعه اماده کنند .
مهارت های زندگی طبق تعریف سازمان بهداشت جهانی توانایی هایی هستند که امکان تعامل سازگار با دیگران و کنار آمدن با مشکلا ت را در شرایط حساس و استرس زای زندگی در اختیار انسان قرار میدهند .
این توانایی ها برای تقویت روابط اجتماعی بین انسان ها بسیار مهم هستند ؛ به صورت کلی ده مهارت اصلی و کلیدی در زندگی انسان هستند که به وی برای توسعه و تکامل کمک میکند . این مهارت ها عبارتند از :
1.درک و شناخت خود
2. همدلی
3.تفکر خلاق
4. تفکر نقادانه
5.مهارت های حل مسئله
6.فعالیت گروهی و دوست یابی
7.مهارت های ارتباطی (کلامی و غیر کلامی)
8. مقابله با استرس
9. کنترل هیجانات
10. مهارت های تصمیم گیری
آموزش جهت ایجاد و تقویت این مهارت ها کیفیت زندگی شمارا دو چندان خواهد کرد ، نوجوانان به عنوان نسل فعال و پویای جامعه لازم است که این مهارت ها را فرا بگیرند ؛ چراکه این مهارت ها آنها را برای ورود به جامعه آماده خواهد نمود .جامعه ای سرشار از تفاوت ها و تغییر ها و دگرگونی ها .
یادگیری این مهارت ها امکان تعامل سازنده بین انسان ها را افزایش میدهد و اثر گذاری روابط را در خانواده ها و اجتماع نیز دو چندان میکند .
.
بخش اول : کشف خود ....
اانسانها موجوداتی فراتر از آنه که به آن می اندیشند هستند ، و به قولی شما عظیم تر از آنی هستید که بدان می اندیشید ، قدرتهایی درون انسان ها نهفته است که حتی خود انسان هم در پس نوع بوجود آمدنشان مبهوت است .
به درون خود نگاه کنید ، مسیر زندگی برای همه انسان ها شبیه به هم است ، همه در نادانی و ناتوانی متولد میشوند و مسیر زندگی را ی میکنند ؛ بعد از گذر زمان به دوره های مختلف ااز زندگی قدم میگذارند ، کودکی ، نوجوانی ، جوانی ، بزرگسالی ، میانسالی و پیری همه این ها مراحلی از زندگی نوع انسان است .
ااما چه چیزی باعث میشود که انسان هایی بزرگ و نامدار شوند و عده ای بزهکار و نا به هنجار بشوند ؟
ااینکه عده ای پزشک میشوند و عده ای راننده و عده ای بیکار و عده ای وکیل میشوند ؟ همه اینها به چه دلیل است ؟
.شاید با خودتان بگویید تنها دلیل آن سطح رفاه زندگی یا فرهنگ یا عقاید یا .... است ؛ اما آنچه قطعیت دارد این است که تمام این انسان ها مسیری مشابه را طی میکنند ، به تکرر دیده اید که انسان هایی هستند که در پس ناتوانی های مالی و ناتوانی های جسمی و امثالهم به صدر لیست انسان های موفق میروند .
و عده کثیری از افراد ثروتمند هم هستند که پس از گذر زمان دست از تمام دارایی ها میکشند و گوشه نشینی را انتخاب میکنند .
ااما آنچه این تمایز ها را شکل میدهد همه اش باز میگردد به اینکه ما بدانیم که هستیم ؟ چه میخواهیم و چه میکنیم ؟
کشف خود .... مهمترین نکته برای انسان ها این است ... موضوعی که بیش از چندین قرن است که انسان ها به دنبال پاسخ مناسبی برای آن هستند همین است !
کشف خود یعنی شناخت توانمندی هایتان ، باور هایتان ، دوری از تعصبات بی دلیل و قدم گذاردن در مسیر صحیح .
بارها دیده ایم انسان هایی را که با تمام توانمندی هایی که دارند مشغول فعالیت هایی هستند که شایسته انها نیست .
بار ها دیده ایم انسان هایی را که برای توسعه و تکامل مهارت های فردی خود روز ها و شب ها در تلاش بوده اند .
انسان هایی میتوانند به موفقیت حقیقی دست پیدا کنند که بدانند که هستند ، خودشان را ااینگونه بشناسند !
من چه توانایی هایی دارم و این توانایی ها مرا در چه مسیری میتواند قرار دهد ؟
من از چه چیز هایی خوشم می آید ؟
و از همه این موارد مهم این است که برای چه میخواهم تلاش کنم ؟
یا همان که نتیجه این مسیر کجاست ؟
اولین گام برای شما این است که برای خودتان یک مسیر را تعیین کنید ، مسیر من دست یافتن به چه چیزی است ، این چه چیزی شامل همه موارد میشود ، جایگاه ، پول ، قدرت ،
اامکانات و تمام چز هایی که برای شما ارزش می آفرینند .
این عمل را تعیین رسالت مینامند. رسالت شخصی من چیست ؟
به درون خودت نگاه کن !
خودشناسی یک پله بزرگ در مسیر موفقیت است که اگر بتوانید از آن بالا بروید واقعاً حرکت بزرگی انجام داده اید.
به گزارش آلامتو و به نقل از روزیاتو؛ شاید در مقایسه با افرادی که هیچ شناختی از خود ندارند، تصور کنید که شناخت کاملی از خود دارید؛ افرادی که اغلب یک اشتباه را تکرار می کنند اما هرگز به این امر واقف نیستند. آن ها فکر می کنند در بسیاری از مسائل زندگی باهوش هستند و بهترین تصمیم را اتخاذ می نمایند، اما واقعیت درست برعکس این باورشان است و آنها به شدت ضعیف عمل کرده و اصطلاحا می توان گفت که فاجعه هستند.
با این وجود باید گفت، مشکل اصلی این نیست؛
مشکل این است که همه همین طور هستیم، ما و شما، همه. در واقع انسان ها موجودات خودآگاهی نیستند. در مطالعه ای که بر روی ۱۳٫۰۰۰ فرد حرفه ای در حوزه ی خدمات تجاری و عمومی مانند تکنولوژی، پرستاری و غیره صورت گرفت، محققان تقریباً هیچ ارتباطی بین عملکرد خود ارزیابی شده و عملکرد واقعی و عینی افراد پیدا نکردند. شاید برخی از افراد الان دارند سر خود را به نشانه ی تاسف یا عدم رضایت از این گفته تکان می دهند. آن ها فکر می کنند که استثنا هستند. فکر می کنند که خیلی خوب خودشان را می شناسند.
اگر فکر می کنید که نیازی به دانستن بیشتر در مورد خودآگاهی ندارید پس قطعاً شما نیاز دارید که یاد بگیرید خودآگاه باشید و بیشتر خودتان را بشناسید.
نکته ی جالب این است که افرادی که در واقع بیش از دیگران به خودآگاهی نیاز دارند معمولاً فکر می کنند که کمتر از دیگران به آن دارند. برای مثال وقتی که به دانش آموزان فرصتی داده شودکه یک کتاب در مورد بالا بردن ضریب هوشی را با تخفیف خوبی بخرند، در عمل می بینیم دانش آموزانی که کمترین بهره ی هوشی را داشته و مطمئناً بیشتر از دیگران به این کتاب نیاز دارند کمترین تمایل را به خرید کتاب نشان خواهند داد.
داشتن خودآگاهی مقوله ی بسیار مهم و باارزشی است. تحقیقات علمی در این باره چه می گویند؟
استدلالات و تحقیقات علمی معتبر و کافی وجود دارد که نشان می دهند افرادی که خود را می شناسند و می دانند که نگاه دیگران به آن ها چگونه است زندگی شادتری دارند. آن ها انتخاب های هوشمندانه تری می کنند. ارتباطات شخصی و حرفه ای بهتری دارند. فرزندانشان از لحاظ فکری زودتر و بهتر به بلوغ می رسند. باهوش تر بوده و شغل های هوشمندانه تری انتخاب می کنند. خلاق تر بوده و از اعتماد به نفس بالاتری برخوردارند و در برقراری ارتباط با دیگران موفق تر عمل می کنند.
در محیط کار عملکرد بهتری داشته و زودتر و بهتر از بقیه ارتقاء شغلی می گیرند. رهبران موثری هستند و کارمندان خود را به خوبی تهییج می کنند. درمدیریت شرکت ها موفق هستند… به طور کلی تحقیقات نشان می دهند که خودآگاهی و خودشناسی تنها عاملی است که می تواند نشان دهنده ی موفقیتشما در رهبری یک مجموعه باشد.
در ادامه ی این مطلب می خواهیم شما را با نکاتی در مورد خودشناسی آشنا کنیم که با انجام آن ها خود را شناخته و از فواید بی پایان و ارزشمند آن بهره مند خواهید شد.
۱. کمتر فکر کنید، بیشتر توجه کنید
شاید شما هم زمان زیادی را به فکر کردن در مورد اینکه چه چیزهایی را واقعاً دوست دارید اختصاص می دهید و این کار باعث می شود که خودتان را به خوبی بشناسید. اگر شما نیز چنین فکر می کنید بدانیدکه در اشتباهید! عمل فکر کردن در مورد خود ارتباطی با شناخت خود ندارد. در واقع در موارد بسیار نادری شما نتیجه ی عکس را بدست خواهید اورد. به عبارت دیگر هر چه بیشتر در مورد خودتان فکر کنید کمتر در مورد خودتان خواهید دانست. در واقع می توانید زمان بی پایانی را به فکر کردن در مورد خودتان بگذرانید اما در نهایت نسبت به زمان شروع فکر کردن در این مورد چیزی به شناختتان از خود اضافه نشود.
اگر واقعاً می خواهید خودتان را بهتر بشناسید این کار را مانند یک محقق حرفه ای انجام دهید: زمان کمی را به تئوری سازی و فرضیه بافی و زمان بیشتری را به جمع آوری اطلاعات مربوط اختصاص دهید تا الگوها و سبک های رفتاری مهم را ببینید.
برای مثال:
· بعد از ورزش کردن احساس بهتری نسبت به خودم دارم.
· وقتی که صبح زود بلند می شوم در طول روز کارکرد بهتر و بیشتری دارم.
· وقتی که همه چیز را یادداشت می کنم به یادآوردن برخی چیزها برایم سخت می شود.
از بافتن تئوری های پیچیده و پرجزییات خودداری کرده و به رفتار و نتایج آن توجه کنید. بدین ترتیب متوجه رویکردهای خاص و واضحی در مورد کاری که می کنید و احساسی که در شما بر می انگیزد خواهید داشت .
2. از خود بپرسید «چه»، نپرسید "چرا" !
تحقیقات زیادی نشان داده اند که پرسیدن از خودمان در مورد این که «چرا» برخی از کارها را انجام می دهیم یک ایده ی بسیار بد و نادرست است. این کار باعث می شود که بیش از حد اضطراب داشته باشید و سعی کنید اشتباهات و مشکلات خود را درست کنید و در نهایت متوجه می شوید که به جای حل مشکل و پیدا کردن راه حل بیشتر دارید خود را سرزنش می کنید.
اما پرسیدن «چه» به جای «چرا» به شما کمک می کند که یاد بگیرید و پیشرفت عملی داشته باشید. سوال هایی که با «چرا» شروع می شوند احساسات منفی را در شما برمی انگیزند اما سوال هایی که با «چه» آغاز می شوند شما را کنجکاو نگه می دارند. چراها ما را در گذشته ی خود نگه داشته و به تله می اندازند اما چه ها به ما کمک می کنند که آینده ی بهتری را برای خود محقق کنیم. البته گذار از مرحله ی «چرا» به «چه» مشکل بوده و زمان بر است.
اگر شما از خود بپرسید که چرا فلان کار را انجام می دهید درواقع ذهن خود را در موقعیت قربانی قرار می دهید که در نهایت مجبور می شوید برای مدت طولانی خود درمانی کنید. وقتی که احساسی غیر از آرامش داشته باشیم به خود می گوییم:” چه اتفاقی افتاده؟”، یا «چه احساسی دارم؟”، ” سر و صدایی که در ذهنم می گذرد چیست؟” و “چکار باید بکنم که عکس العمل بهتری به این شرایط نشان دهم؟
پس شما در واقع دارید سوال هایی از خود می پرسید که با «چه» شروع می شوند. اما به همین سادگی در حالت انتزاعی نمی توانیم خود را شناسیم. کارها و اهدافی در زندگی وجود دارند که می خواهید آن ها را انجام دهید و فکر کردن واضح و روشن به این اهداف در واقع مسیر دیگری است که شما را به خودشناسی می رساند.
۳. اهدافی برای خود تعیین کنید
تعیین کردن اهداف نه تنها به شما کمک می کند که دریابید به دنبال چه چیزی هستید بلکه به شما کمک خواهد کرد بفهمید که چه کسی هستید.
در یک تحقیق در این مورد، شرکت کنندگان در تحقیق ۳ ماه را بر طبق برنامه ای از پیش تعیین شده زندگی کردند که بر روی تعیین کردن اهداف و برآورد پیشرفت های آن ها در زمینه ی نزدیک شدن به آن اهداف تمرکز داشت. نه تنها این برنامه ی از پیش تعیین شده به شرکت کنندگان کمک کرد که به اهداف مورد نظرشان در زمان مقرر دست پیدا کنند بلکه آن ها خودنگری کمتری را تجربه کرده و در عمل شناخت بسیار بیشتر و بهتری از خود پیدا کردند.
مطالعه ای دیگر نشان داد که افرادی که چنین برنامه ای نداشتند برای رسیدن به همان اهداف حدود ۸ ماه زمان تلف کردند.
شما چیزی که برایتان اهمیت دارد را خودتان تعیین می کنیدو این بخش مهم و بزرگی از آن چیزی است که شما را به خودتان، به آن چیزی که هستید تبدیل می کند و خودتان را همانطور که هستید می شناسید.
تمامی روش هایی که تاکنون به آن ها اشاره کردیم فوق العاده هستند اما اکنون زمان آن رسیده که حربه و اسلحه ی اصلی را رو کنیم. قدرتمندترین ابزار برای خودشناسی چیست؟
4. تحقیق کنید
چه کسی شما را بهتر از خودتان می شناسد؟ در واقع تمام کسانی که در اطراف شما هستند.
اطرافیان ما معمولاً دیدگاه واقعی تری نسبت به ما دارند. یک محقق روانشناس به نام تیموتی اسمیت و گروهش در مطالعه ای بر روی ۳۰۰ زوج این مسئله را به خوبی نشان دادند که در آن هر دو نفر در مورد بیماری های قلبی مورد مطالعه قرار گرفتند. از آن ها خواسته شد که به درجه ی خشم، دشمنی و تمایل دائمی به جدال و جروبحث در خود و همسرشان نمره ای بدهند که همگی از نشانه های بیماری هستند. نتایج نشان می داد که برآوردهای افراد از این صفات و نمره هایی که در این موارد به خود داده بودند در مقایسه با نتیجه ی واقعی بسیار کمتر بوده و نمراتی که همسرانشان داده بودند به نتیجه ی واقعی بسیار نزدیک بود.
در مطالعه ای دیگر از ۱۵۰ افسر نیروی دریایی و افراد تحت رهبری آن ها پرسیده شد که به نمره ی رهبری افسر مورد نظر نمره بدهند و در نهایت به این نتیجه رسیدند که تنها زیردستان برآورد دقیقی از عملکرد افسر مربوطه به عنوان رهبر گروه کاری خود داشته اند. بنابراین کسانی که اشتباهات خود را دائماً تکرار می کنند متوجه این واقعیت ارزشمند اما تلخ نشده اند. شاید شما جرأت کنید به او بگویید کاری که انجام می دهد اشتباه است اما او خود هیچ گاه به خود زحمت نداده او از شما در این مورد سوال نخواهد کرد.
بهرحال اگر باهوش باشید از اطرافیان خود سوالاتی در این مورد خواهید پرسید و از آن ها بازخورد خواهید گرفت. به همین دلیل چنین افرادی همیشه موفق تر هستند.
شاید دندانپزشک شما ترجیح دهد واقعیت را با کمی بازی با کلمات به شما بگوید :” ممکن است کمی احساس فشار و ناراحتی کنید”. اما من اگر جای دندانپزشک باشم خیلی سرراست می گویم که “درد خواهید داشت”. شما باید از افراد بی پروا و رُک سوال کنید تا حقیقت را به شما بگویند هرچند آن حقیقت برایتان تلخ بوده و جنبه ای منفی از شخصیت شما را نشان دهد. درناک است اما موثر و کارآمد. پس بپرسید مگر این که دوست داشته باشید همان فرد نادان سابق بوده و اشتباهاتتان را مکرراً تکرار نمایید. پرسیدن در مورد خودتان از اطرافیان ممکن است دارویی تلخ و بدمزه باشد اما بدون شک بهترین نتایج را در پی خواهد داشت.
۵. به یادگیری ادامه دهید
شاید فکر کنید که نویسنده ی این مطالب خود را عقل کل می داند و هیچ اشتباهی را تکرار نکرده است اما این طور نیست. هر کسی هر چند باهوش و خودآگاه باشد نیز باید بارها و بارها و به طور مکرر با خود مواجه شده و خود را ارزیابی کند. با یادگیری ادامه دار و بی پایان، به ویژه در حوزه هایی که فکر می کنید در آن ها مهارت بالایی دارید خیلی خوب به اشتباهاتتان پی خواهید برد و آگاهی از اشتباهات شما را در مسیر خودشناسی به سرعت پیش خواهد برد.
زگهواره تا گور دانش بجوی
دیوید دانینگ و جاستین کروگر در یک تحقیق فوق العاده در سال ۱۹۹۹ دریافتند که در صورت آموزش بهتر عمل کردن در یک وظیفه ی خاص به افرادی که بسیار به خود اطمینان داشته و کارکرد ناچیزی داشتند، نه تنها کارکرد آن ها بهبود پیدا می کرد بلکه آگاهی آن ها از اشتباهات و ضعف های قبلی شان نیز به شدت افزایش می یافت. تعهد واقعی و دائمی به یادگیری، یعنی به خود بگوییم هر چه بیشتر فکر کنم که بیشتر می دانم نیاز بیشتری به یادگیری پیدا می کنم، یک روش کارآمد برای مقابله با عدم خودشناسی و توجه نکردن به اطراف و بالا بردن سطح کارآیی در این فرآیند خواهد بود.
جمع بندی
اگر می خواهید شناخت بیشتر و بهتری از خود داشته باشید مراحل زیر را طی کنید:
کمتر فکر کنید و بیشتر نگاه کنید: تقویم کاری و کارت اعتباری نسبت به داستانی که در ذهن خود بافته اید، چیزهای بیشتری در مورد شما و شخصیتتان به شما خواهند گفت.
نپرسید «چرا»، بپرسید «چه: « چرا ! پرسیدن کار فیلسوف ها و متفکران است. پرسیدن «چه» به شما جواب هایی را می دهد که می توانید به خوبی از آن ها استفاده کنید.
برای خود هدف تعیین کنید: چیزی که دنبال آن هستید اطلاعات زیادی در مورد شما خواهد گفت. مشکلی ندارد که چیزی را بخواهید که ظاهراً مناسب شما نباشد اما شخصیت شما همانی است که خواسته هایتان نشان می دهند.
تحقیق کنید: در مورد خودتان تحقیق کنید. ببینید دیگران در مورد شما چه فکر می کنند. دیدگاه های دیگران نزدیکی بیشتری به واقعیت شخصیتی شما خواهد داشت.
به یادگیری ادامه بدهید: سعی کنید خودتان را به چالش بکشید و بدین شک اشتباهاتتان را پیدا خواهید کرد و در نهایت آن را اصلاح می کنید.
نکته ی مهمی که باید بدانید این است که خودشناسی به همین راحتی و به طور طبیعی حاصل نمی شود. برای بدست آوردن آن باید تلاش کنید. بزرگ ترین اشتباهی که می توانید بکنید این است که با خود فکر کنید همه چیز را در مورد خودتان می دانید و چیز بیشتری برای یادگیری در مورد خودتان وجود ندارد. همه فکر می کنند که استثنا هستند و در این احساس خطری نهفته است. هر کسی که به دیگران بگوید خود را به خوبی می شناسید بدون شک یک فرد نادان است. پس خود را تافته ی جدا بافته ندانید.
بخش دوم : همدلی